- این ور
- این طرف این جانب
معنی این ور - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
متدین دیندار
اینگونه
این جور چنین اینچنین. یا که این طورخ در موردی گویند که خبر یا مطلبی بر خلاف رضا شنیده باشند
این دنیا این جهان عالم مادی مقابل آن سر
((طُ))
فرهنگ فارسی معین
چنین، اینچنین
که این طور: در موردی گویند که خبر یا مطالبی برخلاف رضا و میل شنیده باشند
که این طور: در موردی گویند که خبر یا مطالبی برخلاف رضا و میل شنیده باشند
دین دار، متدین
آنچه پیش از غذای عمده و اصلی خورند پیشپاره فیشفارج
از این جهت بنابراین
گرجی بزرگ تیره بزرگ دودمان، دلیر پهلوان شریف و بزرگ قوم، شجاع و دلیر و پهلوان
سیاه درخت
بلند مرتبه، بلند مقام
آنچه که سایه دارد: درخت سایه دار، حرفی که دو خطی نوشته باشند، غشی سایه زده
زمین خالصه (ایلخانان مغول)
این اندازه، این حد
این جانب این سو. یا این طرف آن طرف. اینجا و آنجا
این بار این دفعه این بار
این جهانی دنیوی مقابل آن سری، ظاهری عرضی
شناور، شناگر، شنا کننده
بلندمقام، بلندمرتبه، بلندپایه
دارای سایه، سایه دار، پرسایه
کسی که زین اسب می سازد، زین ساز، سراج
سیاه درخت، درختی با شاخه های پرخار برگ های دندانه دار گل های کوچک زرد، میوۀ تیره رنگ با سه یا چهار دانه که طعم تلخ و بوی نامطبوع دارد و از آن شیره ای می گیرند که در طب به عنوان مسهل به کار می رود، خوشه انگور، آش انگور، خرزل، کلی کک، شوکة الصباغین، شجرة الدکن، نرپرن، نرپرون
مایه دار، مال دار، سرمایه دار، باشکوه، ارزشمند
انتقام جو، کسی که به دنبال انتقام است، پرکین، کینه کش، کینه خوٰاه، کینه جو
بدخواه و بد اندیش
انتقام کشنده منتقم
دولتمند و مایه دار و مالدار
لاک ناخن (زنان)
میوه ای لطیف و شیرین
(قلندران و درویشان) ای والله